شاید شاد نبودن و داشتنِ نشانه‌هایی از افسردگی، واکنشیِ منطقی و حقیقی به جهانی‌ست که در آن زیست می‌کنیم.
شاید حتی، شادکامی گاهی واکنشی‌ست نابهنجار در مقابل آنچه هر روز بر سرِزمین و مردمان آن می‌آید. شاید لازم باشد، از نو به «شادی» و «شاد بودن» از درون متنِ زندگیِ جاری در جهان فعلی نگریست و نه صرفا از منظرِ فراروایتی بنامِ «روان‌شناسی مثبت».
شادکامی- سروهانا
نمی‌شود و نمی‌توان حکمی کلی و جهان‌‌‌شمول صادر کرد و برای شادکامی روشی یگانه معرفی کرد. گاه سخت است که از وضع موجود رضایت داشته باشیم و یا احساسی «مثبت» به خود و دیگری. گاه، راه شاد بودن، توسط «دیگری» و «قدرت» آنقدر مسدود است که سخت می‌توان شعار سر داد که زندگی برای «همه» زیباست. یادداشت حاضر، تلاشی است برای کمی نزدیک‌تر شدن به مفهوم شادی، از دریچه‌های گوناگونی چون، فراموشی و هنر.

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!